JW subtitle extractor

یَهُوَه به تو شجاعت می‌بخشد

Video Other languages Share text Share link Show times

سارا چی می‌خونی؟
آ..اوم...!
هی، کلاهمو بده!
پسش بده مال منه!
دلم واسه سوفیا می‌سوزه، مامان بزرگش مرده
دلم می‌خواست راجع به یَهُوَه بهش بگم، ولی ترسیدم
آه...! کاش شجاع‌تر بودم
سارا، تو می‌تونی شجاع باشی
یه فکری دارم، بیا با هم روی پروژه‌ای کار کنیم
می‌خوام با یه دختری آشنا بشی، اونم به شجاعت نیاز داشت
شبیه منه
آره، خیلی شبیه تو هست
اسمش چیه؟
خُب، کتاب مقدس اسمش رو نمی‌گه
تو کتاب مقدس اومده؟
بله
چرا می‌ترسه؟
اون در سرزمین غریبی دور از وطنشه و مردم دور و برش
یَهُوَه رو رو نمی پرستن
اونو از خانوادش جدا کردن تا به زور در خونهٔ سربازی دلاور به
نام نَعمان کار کنه
بردگی خیلی سخت بود، مخصوصاً برای دختری کوچیک
نعمان جنگجویی قوی و دلاور بود و دشمنان زیادی رو شکست داده بود
ولی مریض شده بود. بیماری او مثل دشمنی شکست‌ناپذیر بود
هیچ‌کی تو اون سرزمین نمی‌دونست چطور کمکش کنه
دختر به چی زُل زدی؟ به کارات برس
ارباب حالش خیلی بده
دیگه امیدی واسش نیست. هیج خدایی شفاش نداده
یَهُوَه می‌تونه
چی گفتی؟
اِ..، گفتم یَهُوَه
هرگز این اسم رو نگو. نمی‌دونی کجایی؟
ما مثل تو خدای اسرائیل رو نمی‌پرستیم، این‌ها خدایان ما هستن
ولی فقط می‌گفتم که....
تو باید سکوت کنی
بابا بابا
نه! پدرت مریضه
نه، می‌خوام بمونم، مامان لطفاً
نه..
آه! عزیزم
ارباب، بگم چی کمک می‌کنه؟
چی؟
هرگز این اسمو نگو، تو باید سکوت کنی
آ..، می‌خواهین بازم غذا بیارم؟
ها... باشه!
یَهُوَه، می‌ترسم
دلم برای مامان و بابام تنگ شده، مامان گفته بود که همیشه کمکم می‌کنی
ولی کسی نمی‌ذاره راجع به تو صحیت کنم
یَهُوَه، تو می‌تونی به نعمان کمک کنی
لطفاً شفاش بده تا با بچه‌هاش بازی کنه
بهم شجاعت بده تا راجع به تو بگم
هرگز این اسمو نگو! تو باید سکوت کنی
بگم کی می‌تونه کمک کنه‌؟
کی؟
یَهُوَه خدای اسرائیل، خدای من
نبی او می‌تونه شوهرت رو شفا بده، باید پیش او بره
خانمم، خانمم...
ارباب برگشت
شفا یافتی!
بابا بابا..
آه عزیزم..
می‌شه بغلت کنم بابا؟
البته، بیا اینجا، بیا پسرم
بابا دلم تنگ شده بود
الان می‌دونم هیچ خدایی وجود نداره جز یَهُوَه
ممنون کوچولو، ممنون که در باره‌اش به من گفتی
اون نمی‌دونست بعد از سخنش چه اتفاقی می‌افته
ولی می‌دونست هر اتفاقی بیفته، یَهُوَه باهاشه
و یَهُوَه با تو هم خواهد بود سارا
آه... هرگز مثل اون شجاع نمی‌شم
البته که می‌شی سارا، لازمه کمی تمرین کنی
و بعد تو هم شجاع می‌شی
امشب قراره چه کار کنیم؟
پرستش خانوادگی؟
بله، امشب می‌تونیم آشپزخونه رو کلاس درس بکنیم
من سوفیا می‌شم و پدر و سینا بچه‌های دیگه
می‌تونی با ما برای شجاع بودن تمرین کنی
و فردا با سوفیا صحبت کنی
فکر می‌کردم که نمی‌تونم شجاع باشم ولی از دخترک اسرائیلی یاد گرفتم،
او مثل من بود و یَهُوَه به او شجاعت داد
متأسفم مادر بزرگت مرده
این ماله تو، بهت کمک می‌کنه
ممنون
تا بعد
خدافظ
هِی امید، می‌خوای ببینی تو اتوبوس چی می‌خوندم؟
آره
این کتاب راجع به یَهُوَه هست
یَهُوَه؟
آره، این اسم خداست
اینجا راجع به بهشت زمینی می‌گه و کلی عکس داره تا راجع بهش
یاد بگیریم
خیلی با حاله، ممنون
خدافظ
من می‌خوام راجع به یَهُوَه تو مدرسه صحبت کنم
اگه روزی بترسم می‌دونم که کمکم می‌کنه
چون او دوستمه